سلام خدا جونم
یه چند تا خبر واسط دارم یه چند تا خبر که مطمینم شنیدیشون از فرشته هات ولی خوب دوست دارم منم به عنوان یه کسی که خیلی دوست داره اینارو بهت بگم
خدا یادت میاد چند سال پیش اون بمب اتمی که هیروشیمارو اونجوریش کرد خدای خوبم هیروشیما به درک دیدی چقدر آدم مردن اونم نه سربازا نه رییساشون بچه های کوچولو که کل آزارشون صدای بازی کردنشون بوده یا اون دختر پسرایی که تازه طعم شیرین عشق تجربه کرده بودن یا اون مادرایی که تازه وجودشونو توی آغوششون گرفته بودن
نه اصلا بیخیال هیروشیما لابد یه کاری کرده بودن که اونجوری باید خاکسترهاشون به آغوش دریا سپرده میشد
خدا عزیز دلم فلسطین و یادته که آدم بدا ریخته بودن تو خونه هاشون و اونا هم واسه اینکه زن و بچه هاشون آسیب نبینن خونشونو با خاک کشورشون قاطی کردن
خب آره دیگه هرکی زورش زیاد باشه همه جا مال اونه مثل تو که انقدر زورت زیاده که همه ی دنیا مال تویه
خدای گلم ولی اون شبو میدونم هیچ وقت یادت نمیره
دوست ندارم بگم اون شب زمینتو لرزوندی تا اونارو تو خواب زیر خاک دفنشون کنی آره میدونم تو خدای خوبی هستی این خوده مردم بودن که زمینو عصبانی کرده بودن ولی حیف آخه اونا هم بی تقصیر الان زیر خاکن
ولی خدای من از اینجا به بعدشو که میخوام واست تعریف کنم یواش یواش داره چشمام بارونی میشه
نمیدونم بگم یا نگم بگم اونشب تو اون سرما چند نفر چون هیچ کی راشون نمیداد زیر یه سقف بدنشون منجمد شد
نمیدونم بگم اونروز که خبرشم تو محلمون پیچیده بود و منم کلی از خودم خجالت کشیدم که یه نفر بخاطر گرسنگی مرده بود
نمیدونم بگم دوستم چند وقت پیش بخاطر تهمت هایی که بهش زدن خودشو تو پارک حلق آویز کرد
نمیدونم بگم اونروزی که اون زن و توی وان حمومی که بجای آب پر خون بود پیدا کردن
نمیدونم بگم اون دختری که واسه سیر کردن شکم خانوادش مجبور شده بود از تنش مایه بزاره و وقتی قضیه لو رفت جسدشو جوری دفن کردن که از همه جاش سنگ ریزه در می آوردن
خدا ببخش نمیخواستم بگم ولی خوب چرا نگم هستن کسایی تو زمینت که دارن از تنهایی میمیرن چرا نگم خدا هستن کسایی تو زمینت که دارن از گرسنگی میمیرن چرا نگم خدا هستن کسایی تو زمینت که دارن بخاطر تهمت و افترا میمیرن
خدا نمیتونم نگم با اینکه میدونم همه ی اینارو داری میبینیو ساکتی
تا کی میخواد این زمینت بچرخه و بچرخه و بچرخه
خدا اگه این جونوارای موزی مرده خوارو نیافریده بودی الان خودتم توی اینهمه جسد گم نمیشدی
خدا نازنینم بخودت قسم دوست دارم ولی تو هم یه ذره مارو دوست داشته باش
خدا بخودت قسم مردن اصلا آسون نیستااااا
درد مردن از درد تولد هم بیشتره
خدا دوست دارم
خیلی خیلی خیلی زیاد
اصلا دوستت دارم قد همین دنیای بزرگ که همش مال توِئه
'کودک درونم روز به روز بزرگتر شد و جز حسرت خاک هیچ چیز از من نمیگیرد'
محمدرضا
نظرات شما عزیزان:
.gif)
.gif)
.gif)
بعدا نبشتم :
من بعد سألها به آغوش گرم وبم برگشتيده شدم
خدا امام معصومش رو تو کربلا تیکه تیکه کردن و بچه هاشو ب اسارت بردن ولی بازم ندید؟؟؟؟
خدا میبینه و جوابم داره اینا همش ولی من و تو نمیدونیم کی جوابش داده میشه...
بچه تا کوچیکه هر اتفاقی که می افته میره تو آغوش مادرش مخفی میشه
وقتی که بزرگ شد همین مادرو میبره سالمندان یعنی تمام عشق و دنیاشو
بازم میگی خدا دوست دارم
خاطره هات همیشه در حال عبوره
چیزی ازت نمونده و دارم می سوزم
یاد تو مثل آتیشه مثل تنوره
دردی که از تو با من مرد می خواد و
مردی که بی تو باشه از اهل قبوره ...
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
برچسبها: